[jimin part 5]
بامداد عاشقی
داشتیم تیراندازی میکردیم که چاقو رو از جیبم در آوردم و به مردی زدم . دیگه نفهمیدم چیشد که یکی با چوب به سَرم زد ، دیگه چیزی یادم نمیاد .
" جیمین "
داشتیم به سمت در میدویدیم که دیدم ا/ت نیس . جیمین : یونگی ا/ت ....
یونگی : نمیدونم کجاست نکنه !
جیمین : شما ها برید ما میایم .
یونگی : مطمئنی خودت تنهایی از پسش بری میای . جیمین : نگران نباش برید . رفتن
دنبال ا/ت میگشتم که اتاقی پیدا کردم ، در قفل بود . شکوندم و وارد شدم ، ا/ت بی هوش بود و به یک صندلی بسته شده بود ، کسی دیگه رو ندیدم . رفتم نزدیکش و داشتم گره رو باز میکردم که صدای کشیدن ماشه اسلحه ای شنیدم . ( لیم سوهون دشمن خونی جیمین بود ، کلا خاندان لیم با خاندان پارک دشمن بودن)
سوهون : بهبه ببین کی اینجاس
جیمین : خیلی وقته ندیدمت . سوهون :گذشته ها گذشته ، هنوزم اون اسلحه خوشگلت رو داری ( با پوزخند )
جیمین : سوهان چی میخوای ؟ ( منظورش سوهونه داشت مسخرش میکرد )
سوهون : انتقام ! میخوام ازت انتقام بگیرم، کاری که با خواهرم کردی قابل بخشش نیس همون کار رو میخوام سر این دختره بیارم .
جیمین : حق نداری حتی یه زخم کوچولو رو صورت این دختر بندازی . سوهون : اگه کنم جیمین : صورتت رو طوری خط خطی میکنم که جراح های زیبایی هم نتونن درست کنن .
سوهون : (خنده) جیمین : بخند که آخرین خنده عمرته . سوهون : بشین بیا با هم حرف بزنیم . جیمین : حرفی با تو ندارم .
سوهون : حق نداری دست و پای اونو باز کنی فعلا میخوام باهات حرف بزنم .
جیمین : اه خیله خب میشینم.
سوهون : خانم نا لطفا دو تا قهوه تلخ مخصوص بیارید .
خانم نا : بله قربان
داشتیم تیراندازی میکردیم که چاقو رو از جیبم در آوردم و به مردی زدم . دیگه نفهمیدم چیشد که یکی با چوب به سَرم زد ، دیگه چیزی یادم نمیاد .
" جیمین "
داشتیم به سمت در میدویدیم که دیدم ا/ت نیس . جیمین : یونگی ا/ت ....
یونگی : نمیدونم کجاست نکنه !
جیمین : شما ها برید ما میایم .
یونگی : مطمئنی خودت تنهایی از پسش بری میای . جیمین : نگران نباش برید . رفتن
دنبال ا/ت میگشتم که اتاقی پیدا کردم ، در قفل بود . شکوندم و وارد شدم ، ا/ت بی هوش بود و به یک صندلی بسته شده بود ، کسی دیگه رو ندیدم . رفتم نزدیکش و داشتم گره رو باز میکردم که صدای کشیدن ماشه اسلحه ای شنیدم . ( لیم سوهون دشمن خونی جیمین بود ، کلا خاندان لیم با خاندان پارک دشمن بودن)
سوهون : بهبه ببین کی اینجاس
جیمین : خیلی وقته ندیدمت . سوهون :گذشته ها گذشته ، هنوزم اون اسلحه خوشگلت رو داری ( با پوزخند )
جیمین : سوهان چی میخوای ؟ ( منظورش سوهونه داشت مسخرش میکرد )
سوهون : انتقام ! میخوام ازت انتقام بگیرم، کاری که با خواهرم کردی قابل بخشش نیس همون کار رو میخوام سر این دختره بیارم .
جیمین : حق نداری حتی یه زخم کوچولو رو صورت این دختر بندازی . سوهون : اگه کنم جیمین : صورتت رو طوری خط خطی میکنم که جراح های زیبایی هم نتونن درست کنن .
سوهون : (خنده) جیمین : بخند که آخرین خنده عمرته . سوهون : بشین بیا با هم حرف بزنیم . جیمین : حرفی با تو ندارم .
سوهون : حق نداری دست و پای اونو باز کنی فعلا میخوام باهات حرف بزنم .
جیمین : اه خیله خب میشینم.
سوهون : خانم نا لطفا دو تا قهوه تلخ مخصوص بیارید .
خانم نا : بله قربان
۲۹.۲k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.